خالی ....
من خالی از عاطفه و خشم
خالی از خویشی و غربت
گیج و مبهوت
بین بودن و نبودن
عشق
آخرین همسفر من
مثل تو منو رها کرد
حالا دستام مونده و تنهایی من
ای دریغ از من
که بیخود مثل تو گم شدم تو ظلمت تن
ای دریغ از تو
که مثل عکس عشق
هنوزم داد می زنی تو آینه من
گریه مون هیچ، خنده مون هیچ،
باخته و برنده مون هیچ
تنها آغوش تو مونده غیر از اون هیچ
ای مثل من تک و تنها
دستامو بگیر که عمر رفت
همه چیم تویی ، زمین و آسمون هیچ
بی تو می میرم ، همه بود و نبود
بیا پر کن منو خورشید دل سرد
بی تو می میرم
مثل قلب چراغ نور تو بودی
کی منو از تو جدا کرد
....
نظرات شما عزیزان:
بی خیال هر چه که هست!!
خدایی کن!
عشق همین است دیگر...
تو باید از گردنه های باران گیر بسیاری بگذری
این را پایت نوشته اند
دست بردار......!
گاهی باید تنها برای یکی پاره نور...شنیدن یک تکه...یک ترانه حتی
همتای صبوح کشان سحری از هزار و یک شب این آسمان خواب آلوده بگذری...
خیال کردی تو
عشق فقط لا به لای کلمات ساده من است؟!
...............راه ها مانده تا خیلی غروب!!